این راهِ بی نهایت …|تب کارآفرینی در ایران

منتشرشده توسط hamidabedini در تاریخ

تب کارآفرینی در ایران

بعید می دانم در طول تاریخ این سرزمین، هیچ نسلی به اندازه نسل ما با بحث کارآفرینی درگیر شده باشد. نسلی که انقلاب را رد کرده بود و از زبان پدران کارمند و کشاورز و بازاری اش، داستان فرصت های طلایی و ارزشمندی راشنیده بود که آن ها به روی آن فرصت ها چشم بسته بودند و حالا با اندک حقوق بازنشستگی در حال گذران امور زندگی بودند. همین نسل به مقاطع بالاتر تحصیلی رسیدند و جامعه ای که فکر می کرد باید با سوق دادن این نسلِ عجیب و پر تراکم به سمت کارآفرینی ( حتی با تعاریف غلط آن )، گره از مشکل ایجاد اشتغال و درهای بسته ی مملکت تحریم زده بردارد، با حجمه ی بی سابقه ای از هل دادن این نسل به سمت کار آفرینی مواجه شد و آن قدر بر این فشار اصرار ورزید تا تب کارآفرینی در ایران شیوع پیدا کرد.

در خاطرم هست زمانی که در شهر ارومیه مشغول به تحصیل بودم، تب واحد درسی کارآفرینی ( به غلط ترین معنی ای که می توانید از این کلمه ی مظلوم برداشت کنید ) به شکل بیمار گونه ای در بین همه اهالی وزارت علوم جریان داشت. از دانشجویان گرفته تا اساتید و حتی خدمه ی دانشگاه که از هر فرصتی برای شرکت در کلاس های این واحد درسی دریغ نمی کردند. بعدها این تب از دانشگاه خارج شد و این بیماری به رادیو و تلویزیون هم سرایت کرد و از اخبار و برنامه های تحلیلی هم عبور کرد و تبدیل شد به مسابقاتی در قالب ارائه ی ایده های کارآفرینانه!

این روند مسموم و باطل، تا جایی ادامه پیدا کرد که اگر همین حالا به قبرستان ایده ها و کارهای نیمه تمام و ناتماتم فضای کارآفرینی سر بزنید، از هر طیف، سن و جنسیت، آدمی در آن مشاهده خواهید کرد. چه عمرهایی که بر پایه ی این آزمون و خطای بی فکر بر باد نرفت. چه زندگی ها که از هم نپاشید و چه انسان های شریف و پر تلاشی که تا واپسین لحظات و تا آخرین قطره از عمر و سرمایه، به خودشان گفتند : دل قوی دار سحر نزدیک است؛ غافل از اینکه این خورشید، هیچ گاه نمی خواست طلوع کند!

ما نسلی بودیم که معلم های پیکان سوار ( معلم های داخل مدرسه، دانشگاه و حتی صدا و سیما )، آمده بودند برایمان رویای بنز سوار شدن ترسیم کنند. آمده بودند بدون درکی از هر گونه کارآفرینی ما را یکبار برای همیشه، رییس، آقا و خانوم خودمان بکنند. که آن طوری که دلمان می خواهد زندگی کنیم، که هر وقت دلمان خواست از خواب بیدار شویم و حالا که مشت محکمی به دهان استکبار و جهانیان زده ایم با تکیه بر توان بومی و ملی خودمان، ایده هایمان را پرورش دهیم و از فردای اجرایی کردن ایده هایمان، رب دو شامبرهای رنگی بپوشیم و آب پرتغال بنوشیم و پول روی پول بگذاریم.

اما اولین باری که تعریف پیتر دراکر + را در مورد کارآفرینی خواندم، آب یخی را حس کردم بر وجود سراسر شوق و آتش خودم در مورد کارآفرینی. پیتر دراکر در مورداین مورد گفته بود :

تعریف کارآفرینی از نگاه دراکر

تعاریف کارآفرینی، با توجه به نیازمندی به منابع موثق، از سایت متمم نقل شده اند. و برای دسترسی به تعاریف بیشتر و مطالعه عمیق تر این تعاریف نیز، توصیه ام به مطالعه مطالب کامل مرتبط با کارآفرینی در سایت متمم است.

کارآفرینی (به انگلیسی: Entrepreneurship) واژه ای نسبتاً قدیمی است که ریشه فرانسوی دارد.

کلمه کارآفرین حدود سیصد سال قدمت دارد و نخستین کسانی که واژه‌ی کارآفرین و مفهوم کارآفرینی را مورد توجه قرار دادند، اقتصاددان‌ها بودند. کسانی مانند ریچارد کانتیلون + و آدام اسمیت + لغت کارآفرین را در قرن‌های هفدهم و هجدهم میلادی به کار برده‌اند.

تاریخچه کارآفرینی به یک قرن قبل بازمی‌گردد . با وجودی که حدود سیصد سال است که برخی افراد کارآفرین نامیده می‌شوند، اما کارآفرینی به شکلی که ما می‌فهمیم (و در رشته‌هایی مثل مدیریت کارآفرینی مورد توجه قرار می‌گیرد) تنها حدود یک قرن است رواج یافته است.

به عبارتی، اینکه کارآفرینی را یک علم بدانیم و اینکه عده‌ای در دانشگاه‌ها متخصص کارآفرینی باشند و یا اینکه کسانی بخواهند بین کارمندی و کارآفرینی یک راه را انتخاب کنند و این انتخاب، به عنوان یک سوال جدی در مسیر شغلی به رسمیت شناخته بشود، یک اتفاق نسبتاً جدید و متعلق به یک قرن اخیر است.

شومپیتر + در سال ۱۹۲۸ تعریف کارآفرینی را به صورت زیر مطرح کرد:

البته نگاه شومپیتر به کارآفرینی صرفاً در این تعریف خلاصه نمی‌شد. او ابعاد کارآفرینی را فراتر از مفهومِ فرصت جویی و فرصت پروری می‌دید. شومپیتر به رابطه بین کارآفرینی و نوآوری توجه ویژه داشت. او پنج شیوه نوآوری را مد نظر داشت:

  معرفی یک کالای جدید

  به کار گیری یک شیوه‌ی جدید برای تولید یک محصول قدیمی

  ایجاد یک بازار جدید برای یک محصول موجود

  کشف و به‌کار گیری یک منبع جدید برای تامین مواد اولیه

  ایجاد یک ساختار جدید برای یک صنعت موجود

او چنان دقیق به ویژگی های کارآفرینان و شیوه‌های عملکرد آنها می‌پردازد که امروزه در مقاله های کارآفرینی، گاهی به جای اصطلاح تعریف کارآفرینی توسط شومپیتر از اصطلاح کلی‌ترِ کارآفرین شومپیتری استفاده می‌کنند تا تمام آنچه او مد نظر داشته حفظ شود و از قلم نیفتد (منبع)

بعد از مقدمه ی پر سوز و گدازی که نوشتم و بعد تعریف مختصری که بالاتر از کارآفرینی آوردم، واقعا سوال اصلی اینجاست که آیا واقعا کارآفرینی بد است؟ واقعیت این است که قطعا نه! آیا کارآفرینی مهم است؟ قطعا بله.

کارآفرینی موجب رشد و توسعه ی سیستم هایی می شود که در آن ها به درستی اجرا شده است.

اما سوال مستتر در این میان این است که : آیا واقعا همه می توانند و یا اصلا همه باید کارآفرین باشند؟
جواب این سوال بسیار مشخص است : قطعا نه!

نه همه می توانند کارآفرین بشوند و نه اصلا نیاز است که همه کارآفرین بشوند. جامعه همان قدر که نیاز به کارآفرین دارد، به همان اندازه و حتی بسیار بیشتر نیز نیاز دارد که یک سری افراد نیز کارمند باشند تا ایده کارآفرینان را به پیش ببرند.

برای جمع بندی قسمت یک از این نوشته که قطعا در چند نوشته متوالی و احتمالا طولانی خواهد بود، و برای ایجاد فرصتی برای فکر کردن بیشتر، دلم می خواهد این نوشته را با این عبارت به پایان ببرم که :

اگر تا بحال تجربه ی کارآفرینی و دردسرهای مبتلا بهش را نداشته اید، احتمالا اولین چیزی که به ذهنتان می رسد این است که در مملکتی با اقتصاد این چنینی، ما مجبوریم کاری برای خود دست و پا کنیم و اصلا دلیل شیوع تب کارآفرینی در ایران هم همین است ( که البته با توجه به اینکه کارآفرینی با شغل آفرینی تفاوت بنیادین دارند. )، باید بگویم که حداقل در بسیاری موارد پیدا کردن یک کار کارمندی، بسیار راحت تر از طی کردن این راه بی نهایت ( کارآفرینی ) است.


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *