درباره من

مادرم تعریف می کرد آن قدر برف باریده بود که پیکان نمی توانست حرکت کند.  به ناچار مادرم ( و من ) را با نیسان همسایه تا بیمارستان بردند. 

من در نهمین روز از زمستان شصت و شش به دنیا آمدم، هنوز جنگ در کشور برقرار بود و حتی پیدا کردن صابون بچه هم کار راحتی نبود. 

برای نسلی که از شروع تولدش، صابون هم چیز نایابی بود. نسلی که سرگرمی اش صف روغن کوپنی و شیر شیشه ای بود، تلاش و ممارست برای زندگی، چیز غیر عادی ای نبوده و نیست.

من حمید عابدینی هستم.

نوشتن برای فکر کردن

هر کس با شیوه ی خاصی به بیشترین حد تمرکز می رسد. این شیوه برای من، نوشتن است. حتی وقتی دانش آموز دوران ابتدایی هم بودم درهمان سال ها که همه از یک خط مشق اضافه هم فرار می کردند، باز وقتی از روی درس ها می نوشتم، بیشتر و عمیق تر متوجه موضوعات می شدم. همین موضوع سال هاست که همراه من است. حتی وقتی درباره من می نویسم، برای شناخت بیشتر خودم لازم است. اینکه بفهمم من چه کسی هستم.

از دوران دبیرستان و به توصیه ی یکی از معلم هایمان، تمام خاطرات روزانه ام را سال به سال و دفتر به دفتر نوشته ام. تا به همین امروز. دفترهای من مرجع تمام رخ دادهایی هستند که من در آن ها حاضر بوده ام. کافی ست به آنها رجوع کنم و یادم بیاید در فلان تاریخ چه بر من گذشته.

این توضیحات را از این جهت نوشتم که بگویم مخاطب اول نوشته هایم همیشه خودم بوده ام و هستم. من هیچ وقت چیزی برای مخاطبم ننوشته ام. اگر هم در پاسخ به کسی چیزی نوشته ام، در راستای کمک به خودم برای ارتقای توانمندی درک مساله ام از احوال آن دوست بوده.